ایستگاه متروک

ایستگاه متروک

 

امروز فهمیدم معنای خزان بالاتر از آن است که فکرش را می کرده ام .

امروز فهمیدم برگ ها چه آسان مجبورند دل از ساقه ها بکنند و راهی بی انتها را آغاز کنند . 

راهی بی انتها ؟ شاید تو که بی خبری بخندی که چرا بی انتها ؟ آنها آخر مسیر به زمین می رسند . 

اما نه ! تو چه می دانی که مسیر بی انتها برای یک برگ چه معنایی می تواند داشته باشد ؟

آری پاییز ، پاییز یعنی سقوط یک برگ . سقوط یک برگ در اوج تنهایی .

این سقوط می تواند در بهار باشد یا در تابستان . فرقی نمی کند . 

امروز در ایستگاهی خلوت به چشمم دیدم که در گرماگرم جولان مرداد در روزهای تقویم هم ،

برگ هایی افتاده بودند و رنگ و رویشان زرد شده بود .

چه تصویری ! انبوهی از برگ های سبز در برابر تعداد کمی از برگ های زرد .

راستی ایستگاه خلوت بود . تنها کسی آدرسی پرسید و گذشت .

تصویرش هر لحظه در نگاه خسته ام دور شد و بالاخره محو گردید .

ایستگاه این روزها دیگر شلوغ نیست . شاید دیگر هیچ گاه هم شلوغی به خود نبیند .

تنها مسافری هم که در ایستگاه می نشست تا تنها نباشم ... بگذریم ... ، همین .



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 19 مرداد 1393برچسب:, ] [ 21:34 ] [ عماد کیان ]
[ ]